[ یک سینه حرف هست ولی نقطه چین بس است ]
به قفس سوخته گیریم که پر هم بدهند
ببرند از وسط باغ گذر هم بدهند
حاصل این همه سال انس گرفتن به قفس
تلخ کامی ست اگر شهد و شکر هم بدهند
قصه ی غصه ی یعقوب همین بود که کاش
بادها عطر که دادند... خبر هم بدهند
ما که هی زخم زبان از کس و ناکس خوردیم
چه تفاوت که به ما زخم تبر هم بدهند
قوت ما لقمه ی نانی ست که خشک است و زمخت
بنویسید به ما خون جگر هم بدهند
دوست که دلخوشی ام بود فقط خنجر زد
دشمنان را بسپارید که مرهم بدهند
خسته ام مثل یتیمی که از او فرفره ای
بستانند و به او فحش پدر هم بدهند
حامد عسکری
________________________________________________
پانوشته:
از این به بعد عزیز شما باش و شانه هات
ما را برای گریه سر آستین بس است :((
پانوشته:
نامه هایم چشمهایت را اذیت می کند
پانوشته:
کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه
پانوشته:
زندگی تلخ است از روزی که رفتی تلخ تر
بغض جانکاه است هنگام تماشا بیشتر.....
پانوشته:
تو می آیی..
و می بینم شهیدان نیز می آیند
وآوینی
روایت می کند فتح نهایی...
پانوشته:
خدای هر دوی ما انتهای کار یکیست......
پانوشته:
دیگر پا نوشته ام نمی آید.... کمی دست نوشته بیاورید
پانوشته:
ورود شیرخشک به غزه ممنوع شد 🥲🥲😭😭😭💔💔💔💗
آخه چراااا😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد؟
کی؟ همین حالا
کی این شعر تر را بر می انگیزد؟
یک دختر ترگل ورگل از نوع خون جگر خورده، زخم تبر خورده
یک دختر حساس و
نازک مناسب برای درز گرفتن شکافهای سدهای عظیم
یک دختر فعال و مداوم
یک روح نازنین از نوع آهنین
She is wanted