ماه زده

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

ماه زده

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

ماه زده

ندیدم آینه ای چون لباس خاکی ها
همان قبیله که بودند غرق پاکی ها

به عشق زنده شدن «عند ربهم» بودن
شده ست حاصل آنان ز سینه چاکی ها
 
دلیل غربت شان اهل خاک بودن ماست
نه بی مزار شدن ها نه بی پلاکی ها

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند:
زمین چقدر حقیر ست آی خاکی ها.....


محمدجواد شرافت

پیوندهای روزانه

صبور و ادامه ندهنده....

يكشنبه, ۶ مرداد ۱۴۰۴، ۰۳:۳۶ ب.ظ

دوستم عکس های قدیمی ۳ _ ۴ پیشمون رو برام فرستاده

 

دارم پوشه ی عکس های خودم رو نگاه می کنم و ....

یادم میاد که توی همه ی عکس ها چقدر تنها بودم..........

 

چقدر غمگین بودم

چقدر سعی کرده بودم رو به دوربین لبخند بزنم و خوب به نظر برسم

چقدر امیدوار بودم 

و چقدر اون امیدواری هام به سرانجام نرسید 

 

خب...

واقعا گریه ام گرفت

بابت این صبر هایی که کردم و بابت چیز هایی که هیچوقت درست نشد

 

نمی تونم بگم هیچ اتفاق خوبی نیفتاد 

چرا ... اتفاق های خوب رخ دادن

اتفاق های خوب خیلی زیادی....

 

همیشه خداوند بعد از اون غم های شدید بهم علم ها و ظرفیت هایی داد که شایستشون نبودم و تماماً لطف خودش بود 

با افراد و مسیر های تازه ای آشنا شدم

خدا رو یه کم بیشتر شناختم

پام به روضه ها باز شد 

خداوند نعمت دین رو لطف کرد و منت سرم گذاشت و بهم داد ....

 

با این وجود گریه ام گرفت

صبر کردن اصلا کار راحتی نیست

به خصوص که یادت بیاد اینجا خودم رو با نهایت تلاش سر هم کردم و بعد بدونی که چند متر جلوتر دوباره شکستی....

 

اینجا با هزار زور و تلاش خودت رو دوباره به زندگی امیدوار کردی و چند متر جلوتر امیدت بدتر نا امید شد.....

 

اینجا در حال انجام دادن همه ی تلاشت بودی و جلوتر ....

 و جلوتر انگار که هیچوقت هیچ تلاشی نکرده بودی.‌..

 

 

نمی دونم با این وجود دنیا چه ارزشی داره

نمی دونم با این وجود دنیا به چه کاری میاد

 

و نمی دونم عکسِ بعدی توی این پوشه ام چطور عکسی می تونه باشه؟

 

و آیا اصلا عکس دیگه ای وجود خواهد داشت؟......

 

اگرچه کوله بار نیکی هام سبک و ناچیز و کوله بار گناهانم خیلی سنگینه

اگرچه دستام خالیه و جز شرمندگی و خطا چیزی ندارم برای ارائه به خدا

اگرچه چشم هام هنوز لیاقت دیدن امام زمان(عج) رو پیدا نکردن

 

 

 

اما خیلی خستم‌.....

 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴/۰۵/۰۶
هیپنو تیک

نظرات  (۱۱)

برا اولین بار توی یه روز و یک زمان باهات یک احساس رو داشتم صبا :)

پاسخ:
چه جالب :] 

این روز رو در تاریخِ بیان ثبت کنیم؟
۰۶ مرداد ۰۴ ، ۱۶:۰۹ خسته نباشی

پاسخ:
‌‌‌




۰۶ مرداد ۰۴ ، ۱۶:۱۱ 💕 پسر خوب 💕

خدا بیشتر از چیزی که از دست دادی بهت میده...

پس برای از دست دادن چیزی خیلی هم ناراحت نباش

پاسخ:
وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ.......✌

«سأصبر حتى یعلم الصبر أنی

صبرت على شیء أمرّ من الصبر» 

 

 آنقدر صبر میکنم که صبر بداند 

من برچیزی تلخ تراز صبرهم، صبر خواهم کرد

:)

پاسخ:
وای چه شعر حقی.....

از کجا یافتیش؟

خیلی خوب بود 

این روضه های کشنده است اینجا نوشتی یا مرور مرگهای یه دفه ای و دو دفه ای و تدریجیته 

حالا من چی کار کنم؟  که دستم بهت نمیرسه....

که دستمو نمی گیری 

که دستتو نمی دی به من؟ 

ای بد اصفهانی.....

درده والا...

ولی خیلی ممنونم که نوشتی 

که بعد مدتها نوشتی 

چراغو روشن کردی 

اینجا بدون تو برای من یکی که صفا نداره

 

 

 

 

کتک لازم داری 

مرض 

درد 

برا چی شبیه جنازه ها می نویسی؟ 

بی تربیت 

خودم می کشمت...

 

 

 

ولی به عمق قلب آدم نفوذ می کنه....نوشته هات...

درد میاری آدمو...

 

ولی آیا این خستگیها عاقبتش چی میشه

کسایی که باعث و بانیش هستن 

چی در انتظارشونه

 

پاسخ:
دستاتو از دستم نگیر ، طاقت ندارم :(
این دوری رو از سر بگیری ... کم میارم

دردای بعد از تو ، تحمل کردنی نیست....
یوسف ته چاه بمونه ، ناتنی نیست

شاید 
فراموشت 
شده
یک عمر
کم نیست

این گریه های بی صدا
دست خودم نیست

برگرد 
امشب دیگه داره دیر میشه 

آدم مگه ....


:] 


برای من هم بدون شما، اینجا خوشحال نیست خانمِ راهبه ....

بله بله
کتک لازم دارم
یادتونه اون روز تو خانه ی مشروطه زدیدم که چرا آمارم رو ۱۰ شدم؟

الان باید دوباره بزنیدم که برای ارشد نمی خونم :(



واقعا؟🥲
احساس می کنم اصلا کلمه هام درست نیست، کمن،  بیان نمی کنن
و اصلا چیزایی که می گن درست نیست... خوشحال شدم که اینطوری گفتید 
جدی می گم

اما امیدوارم همیشه چیز های زیبا به قلبتون نفوذ کنن 
نه چیز های غمگین :((


 واای حق
آره جدی شبیه جنازه ها می نویسم🤣🤣

منطقی بود




روز های بهتر.... در انتظارشان...

اما جدی همه چی تقصیر کیه غیر از خودم؟
تازه ناراحت شدن اون ها هم تقصیر منه
۰۶ مرداد ۰۴ ، ۱۷:۲۷ .. ــاوقــ ـــاتـــ ..

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر، سحر نزدیک است

 

هر دم این بانگ، بر آرم از دل

وای! این شب چقدر تاریک است

پاسخ:
تمام می شود شبی، تمامِ لحظه های سخت
به خواب می رود دلی که در عذاب مانده است.....

دیشب بهت خیره خیره نگاه می کردم 

و اثر روزگاران رو در زیباییت تماشا می کردم

زخمها تورو آرایش کرده ان 

قشنگتر و نازنین تر شدی هر بار که شکستنت

پاسخ:
اولا که لطف دارید .... :]

بعد هم پیام های شما همیشه قلب آدم رو اکلیلی می کنه...

از بین لوازم آرایشی ها زخم زیباترین و گرون قیمت ترینشونه 
تازه اسرائیلی هم نیست
فلسطینیه :)
۰۷ مرداد ۰۴ ، ۰۸:۴۲ 💕 پسر خوب 💕

چقدر حال کردم با این آیه : "وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ "

پاسخ:
بله آیه ی زیبایی است

دعای ۳۹ صحیفه سجادیه رو هم اگه فرصت شد بخونید 
۰۷ مرداد ۰۴ ، ۰۹:۲۰ 💕 پسر خوب 💕

همین الان خوندم، البته ترجمه رو

و قدر زیبا و به جا بود، خیلی متشکرم از شما...

واقعا خوشحالم کردین

پاسخ:
خواهش می کنم، 

صحیفه سجادیه یک کتاب تسلی بخش روانشناسیه از نظر من
خودم هم این دعا رو دوست داشتم

هم درد

پاسخ:
... .. . ... . . ......

در فضای مجازی، گاه به امام علی (ع) منتسبه

بعضی جاها هم گفتن که از امام حسن (ع) هست

اما فکر نمیکنم هیچکدوم درست باشن، شاعرش ناشناخته‌ست

 

فقط یادمه یه شب وقتی از عالم و آدم بیزار بودم این شعر رو دیدم و به دلم نشست

واقعا قشنگه :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">