ماه زده

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

ماه زده

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

ماه زده

ندیدم آینه ای چون لباس خاکی ها
همان قبیله که بودند غرق پاکی ها

به عشق زنده شدن «عند ربهم» بودن
شده ست حاصل آنان ز سینه چاکی ها
 
دلیل غربت شان اهل خاک بودن ماست
نه بی مزار شدن ها نه بی پلاکی ها

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند:
زمین چقدر حقیر ست آی خاکی ها.....


محمدجواد شرافت

پیوندهای روزانه

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۴ ثبت شده است

🎁سلام به همگی،  امیدوارم حالتون خوب باشه

 

🔵🟣می خوام یه وبلاگ خیلی خوب برای دنبال کردن بهتون معرفی کنم و شاید برای آشنا شدن بیشتر با فضای این وبلاگ بهتر باشه که متن زیر که برشی از آخرین پست این وبلاگه رو با هم بخونیم:

 

"زندگی تو یک «پروفایل» ثابت و بی‌نقص نیست که باید به دیگران نمایش دهی. زندگی تو یک «پروژه» است. یک کار در حال انجام (Work in Progress). پر از خطا، یادگیری، تغییر مسیر و بازنویسی.

لازم نیست همیشه برنده باشی. لازم نیست همیشه لبخند بزنی. لازم نیست همه تو را دوست داشته باشند.

 * شجاعتِ معمولی بودن را داشته باش. در دنیایی که همه تلاش می‌کنند «خاص» باشند، معمولی بودن و پذیرش خود، انقلابی‌ترین کار ممکن است.

 * آنپلاگ کن. برای چند ساعت در روز، از دنیای دیجیتال خارج شو و به دنیای واقعی متصل شو. به آسمان، به صدای پرنده‌ها، به صورت آدم‌ها بدون فیلتر.

 * داستان خودت را بنویس. اگر زندگی‌ات یک کتاب بود، آیا دوست داشتی خواننده‌اش باشی؟ اگر نه، از همین امروز شروع به نوشتن فصلی کن که هیجان‌زده‌ات می‌کند.

تو یک اکانت نیستی که نیاز به لایک داشته باشد. تو یک انسان هستی که نیاز به «زیستن» دارد. و این زیستن، با تمام فراز و نشیب‌هایش، بسیار ارزشمندتر از هر پروفایل بی‌نقصی است.

قفل گوشی را باز کن. اما این بار، برای زندگی کردن، نه برای اسکرول کردن...



🈳️و اما ... حالا 

 

 

🎦 آدرس این وبلاگ از این قراره :

 

 

https://untimely.blog.ir/

 

⏯ آقای فلینت چند وقتی در فضای بیان نبودن و حالا اومدن تا دوباره شروع کنن به نوشتن. یک جامعه_وب نویس که در سکوت مسائل عمیق اجتماعی رو مورد بحث و بررسی قرار می دن.در ادامه ی پست های معرفی وبلاگ های خوب وبلاگ ایشون رو هم برای دنبال کردن معرفی می کنم.....

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۰۴ ، ۱۳:۲۶
هیپنو تیک

دوستم عکس های قدیمی ۳ _ ۴ پیشمون رو برام فرستاده

 

دارم پوشه ی عکس های خودم رو نگاه می کنم و ....

یادم میاد که توی همه ی عکس ها چقدر تنها بودم..........

 

چقدر غمگین بودم

چقدر سعی کرده بودم رو به دوربین لبخند بزنم و خوب به نظر برسم

چقدر امیدوار بودم 

و چقدر اون امیدواری هام به سرانجام نرسید 

 

خب...

واقعا گریه ام گرفت

بابت این صبر هایی که کردم و بابت چیز هایی که هیچوقت درست نشد

 

نمی تونم بگم هیچ اتفاق خوبی نیفتاد 

چرا ... اتفاق های خوب رخ دادن

اتفاق های خوب خیلی زیادی....

 

همیشه خداوند بعد از اون غم های شدید بهم علم ها و ظرفیت هایی داد که شایستشون نبودم و تماماً لطف خودش بود 

با افراد و مسیر های تازه ای آشنا شدم

خدا رو یه کم بیشتر شناختم

پام به روضه ها باز شد 

خداوند نعمت دین رو لطف کرد و منت سرم گذاشت و بهم داد ....

 

با این وجود گریه ام گرفت

صبر کردن اصلا کار راحتی نیست

به خصوص که یادت بیاد اینجا خودم رو با نهایت تلاش سر هم کردم و بعد بدونی که چند متر جلوتر دوباره شکستی....

 

اینجا با هزار زور و تلاش خودت رو دوباره به زندگی امیدوار کردی و چند متر جلوتر امیدت بدتر نا امید شد.....

 

اینجا در حال انجام دادن همه ی تلاشت بودی و جلوتر ....

 و جلوتر انگار که هیچوقت هیچ تلاشی نکرده بودی.‌..

 

 

نمی دونم با این وجود دنیا چه ارزشی داره

نمی دونم با این وجود دنیا به چه کاری میاد

 

و نمی دونم عکسِ بعدی توی این پوشه ام چطور عکسی می تونه باشه؟

 

و آیا اصلا عکس دیگه ای وجود خواهد داشت؟......

 

اگرچه کوله بار نیکی هام سبک و ناچیز و کوله بار گناهانم خیلی سنگینه

اگرچه دستام خالیه و جز شرمندگی و خطا چیزی ندارم برای ارائه به خدا

اگرچه چشم هام هنوز لیاقت دیدن امام زمان(عج) رو پیدا نکردن

 

 

 

اما خیلی خستم‌.....

 

۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۰۴ ، ۱۵:۳۶
هیپنو تیک