انگاره ی دوم : آقای قاضی !
ما همه مردمان یک سرزمین بودیم؛ یک سرزمین سرسبز و یک سرزمین آزاد، سرزمین سرسبزی که وقتی کلاس اول بودیم و از روی کلمه ها دیکته می نوشتیم سرسره، سر تا سر، سرباز و سرسبز... به اینجا که می رسیدیم مداد نامتوازن تراش شده مان را می گذاشتیم روی نیمکت، دستمان را تا جایی که مانتو قرمز_سرمهای مدرسهمان اجازه می داد می بردیم بالا و اجازه می گرفتیم که بپرسیم:"ببخشید خانم! سرسبز یعنی چه؟". ما مردمی بودیم که بغل دستی هایمان که همیشه خدا به جای لوحه نوشتن و کار دستی درست کردن زیر میز نقاشی می کشیدند، دستشان را بالا می آوردند و می پرسیدند:"چرا ایران کشوری سرسبز است؟"... . الرفیق ثم طریق، ثم بریق، ثم حریق و ثم هر چیز دیگری؛ به هر جهت ما مردمی بودیم که این مدل رفیق ها را داشتیم و مردمی بودیم که معلم آن سال اول ابتدائی شعبه دوم دبستان دخترانه حضرت معصومه(س) به ما و دوستمان جواب می داد:" چون ایران کشوری کوهستانی بوده و مردمش در "قله ها" درخت گردو می کاشته اند، از دید ناظران کوه ها سبز به نظر می رسیده و واژه سرسبز از همینجا منشأ گرفته." نمی دانم چرا با وجود این همه دلاوری ها و رشادت ها و نجابت های ما ایرانی ها امشب برای توصیف خودمان این خاطره دور به ذهنم رسید؛ اما خدا قله ی هیچ قومی را سبز نمی کند مگر اینکه خودشان بخواهند....
ما اینطور مردمی بودیم و هنوز هم هستیم! اینطور مردمی که در خط مقدم هندوانه فروش و کارگر و وکیل و معلم و دانش آموز در کنار هم می جنگیدند و به هم فشنگ و قمقمه و کاغذ و قرآن قرض می دادند؛ مردمی که مرد های ۱۳ سالهمان به اسارت رفتند و از آنجا با عزت و غرور بر تخت قلب های مردم دنیا تکیه زدند؛ پیرمرد پیر زن هایمان زنده زنده سوختند اما لحظه ای ترس و تسلیم در چین و چروک های چهرهشان را مرعوب نکرد، مردمی که زن هایشان انقلاب را رقم زدند، صحنه جنگ را به نفع خودمان ترسیم کردند و یک دستشان به گهواره بود و دست دیگرشان تمام دنیا را تکان می داد، دامنشان از خلیج فارس بود و چارقد هایشان از خزر؛ مادرهایمان چادر نمازهایشان را از مشهد خریده اند، از بازار سرشور، از همسایگی امام رضا(ع) و شاید برای همین بود که همیشه ی خدا چادرهایی بوی زعفران و خاک کربلا می داد و مادرهایمان در سجده هایشان می گفتند:" خدایا راضی هستیم به رضای تو." ما مردمی هستیم که شب را گرسنه خوابیدیم اما پدر هایمان به پول مردم که آن شب از قضا پیششان بود دست نزدند؛ ما مردمی هستیم که پدرهایمان نیمه شب از کار بر گشتند اما نماز صبحشان قضا نشد و هرچه زمانه سخت تر گرفت، در دعای عهد و دعای کمیل بیشتر گریه کردند و عکس امام و عموی شهیدمان را "قاب تر" کردند. مردمی که در همه ی این لحظه ها هیچکاره بودند و دست خدا بود که بر سر شانه این جماعت، آینده ی جهان را نگه داشته بود....
ما آنطور مردمی بودیم و این رقم مردمی خواهیم بود... همینقدر مهربان و همینقدر شجاع؛ همینقدر جسور و همینقدر دلیر، همینقدر فداکار که به جای خزیدن در پستو های زمین و لرزیدن به خود به قلب خیابان ها می زنیم و شکار جوجه مزدور های موساد برایمان عادیترین کار ممکن در شبانه روز است! همینقدر دلسوز که عوض فاصله گرفتن و گریختن دل هایمان به هم نزدیک تر شده و به جای قطع ارتباط و فکر کردن به جان خویش، از عزیزان و آشنایان و خانواده هایمان بیشتر اخبار می پرسیم.....
ما مردمی هستیم که اگر موحد باشیم ، اگر "خدا از هرچیزی بزرگتر است" های نماز هایمان از روی صداقت باشد، اگر در مقابل هر مزدور آب به آسیاب دشمن بریزی هم نوا باشیم و اگر عقاید مشروع و بشر دوستانهمان را با عمل به هنگام و تقوا گره بزنیم پیروزی با ما است.... آینده ی دنیا به دست ماست و شیشه ی آلوده عمر نکبت آلود صهیونیست ها و آمریکایی ها هم همینطور.....
آقای قاضی! ما خیلی مردمی هستیم که : "یک جان بیشتر ندارم آن هم فدای اسلام و ایران و انقلاب."
ما خیلی مردمی هستیم که: "آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند...."
ما خیلی مردمی هستیم که:"حتی طویله ای را به نام اسرائیل به رسمیت نمی شناسیم."
آقای قاضی ما خیلی علی دوستیم! دست خودمان هم نیست، "ژنتیکمان" علی دوست است!... و همین روز ها.. همین روز ها می دانیم که:" تیغ علی با اهل خیبر کار دارد..."
آقای قاضی الان زمان عزاداری نیست، "جشن" نزدیک است.....
ان شاالله
سلام
ایام به کام
چه توصیف زیبایی از مردم ایران داشتید، قلمتان مانا
دعوت می کنم برای انتشار سریع و ساده یادداشت ها و ارتباط سریع با مخاطبین وبلاگ از شبکه اجتماعی ویترین استفاده نمایید
+ اکنون نام کاربریتان ازاد است
دانلود از کافه بازار
https://cafebazaar.ir/app/ir.vitrin.app
+ خوشحال میشویم ویترین را در وبلاگ خود معرفی کنید.
با سپاس