ماه زده

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

ماه زده

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

ماه زده

ندیدم آینه ای چون لباس خاکی ها
همان قبیله که بودند غرق پاکی ها

به عشق زنده شدن «عند ربهم» بودن
شده ست حاصل آنان ز سینه چاکی ها
 
دلیل غربت شان اهل خاک بودن ماست
نه بی مزار شدن ها نه بی پلاکی ها

به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند:
زمین چقدر حقیر ست آی خاکی ها.....


محمدجواد شرافت

پیوندهای روزانه

ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟

يكشنبه, ۹ تیر ۱۴۰۴، ۰۸:۱۹ ق.ظ

گر چه ما را چند وقتى هست دور انداختى
دست از تو بر نمى دارم مرا نشناختى!

 

عشق تا امروز معمارى ندیده مثل تو
از تمام عاقلان شهر مجنون ساختى

 

تو همان شاهى که بعد از فتح قلب عاشقان
پرچم آزادگى را در جهان افراختى

 

عاشق معشوق یا معشوق عاشق، کیستى؟
دلبرى از هر که کردى خود به او دل باختى

 

اشتباهات مرا دنیا به نام تو نوشت
من خطا کردم تو تاوان مرا پرداختى

 


#یاسین_قاسمى 
#کتاب_سین
 

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴/۰۴/۰۹
هیپنو تیک

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">